يکي از افراد مورد وثوق و اعتماد ائمه معصومين و خاصه امام عسکري و امام زمان (عليهما الاسلام) فردي به نام ابوسهل بود . ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي مي گويد : پس از آن که معتمد ، امام عسکري (ع) را به زهر مسموم کرد ، من به خدمت امام عسکري شرفياب شدم ، لحظه اي بود که فرزند امام عسکري (ع) هم بر پدر وارد شده بود . امام حالش منقلب بود و شديدا ضعيف شده بودند به گونه اي که وقتي ظرف آب را براي نوشيدن به امام عسکري (ع) دادند ، قدرت نگهداري ظرف آب را نداشت و مي لرزيد و دندانهاي امام عسکري که به کاسه نزديک شده بود مي خورد و من صدايش را مي شنيدم . در اين لحظه وقتي که امام زمان (ع) وارد شد ، به محض اين که چشم امام عسکري به امام زمان افتاد ، بسيار خوشحال شد اما لحظه اي گريست و بعد او را به عنوان آخرين وصي رسول الله و آخرين امام مؤمنين و به عنوان حجت بر حق خدا معرفي کرد و وصيت و سفارش خود را به امام زمان نمود . در اين لحظه گويي احساس شد لحظه آغاز قبول مسؤوليت امامت امام زمان بود . بعد امام عسکري رو به امام زمان کرد و فرمود :« يا سيد أهل بيته ! اسقني بالماء فإني ذاهب إلي ربي ؛ (1) اي بزرگ خاندان خودت ! آبي به من بنوشان ؛ زيرا من به زودي به سوي پروردگارم خواهم شتافت ».
امام زمان (ع) هم آب را به دست پدرش داد و بعد به پدرش کمک کردند تا او وضو بسازد . صحبت هايي هم بين امام عسکري و امام زمان (عليهما الاسلام) صورت گرفت آن گاه امام عسکري (ع) به درجه رفيع شهادت نايل گشتند .
البته اين مسائلي بود که درباره ي امام زمان و آغاز امامتشان است ، ولي چيزي که بايد به عنوان حجت براي مردم باشد اين است که براي اثبات حجت بودن امام زمان و امامت ايشان طبيعي است که شيعيان او هم دلايل قانع کننده اي که باعث اطمينان خاطر بشود نياز دارند .
ابوالاديان يکي از خدمتگزاران و يکي از دوستان نزديک امام عسکري (ع) بود . ابن بابويه (ع) به نقل از ابوالاديان مي گويد : امام عسکري (ع) به من مأموريتي داد که به مدائن بروم و نامه هايي را به آنجا برسانم . امام عسکري (ع) به من فرمود : ابوالاديان ! وقتي بعد از پانزده روز از مدائن برگشتي ، شهر سامرا را پر از شيون و غوغا خواهي يافت ، زيرا که من به شهادت خواهم رسيد . من نگران شدم و از امام راجع به جانشين شان پرسيدم : وقتي شما به شهادت رسيديد ، چه کسي بايد امامت امت را به عهده بگيرد ؟ امام عسکري در جواب به من سه نشانه داد ؛ نشانه اول : آن کسي که بر بدن من نماز بگزارد . دوم : آن کسي که جواب نامه ها را از تو طلب کند و نشانه ي سوم : کسي که بگويد در هميان و کيسه ها چه چيزي وجود دارد . حيا مانع شد که راجع به کيسه از آقا بپرسم ، نپرسيدم و با نگراني سفرم را آغاز کردم و به مدائن رفتم . مأموريت را انجام دادم و وقتي برگشتم همان گونه که امام عسکري گفته بود ، ايشان به شهادت رسيدند . آن گاه چيزي که براي من مهم بود اين بود که بدانم چه کسي جانشين امام يازدهم و به عنوان امام دوازدهم و حجت بر حق خداست . وارد بيت امام عسگري شدم ،ديدم برادرش جعفر بر جايگاهي نشسته است و همه ي واردين به اوتسليت مي گويند . گويي اين گونه وانمود مي شود که او به عنوان جانشين امام عسکري است ، در حالي که من او را مي شناختم و مي دانستم انساني است بد سابقه و بد عمل که مرتکب محرمات مي شد . مطمئن بودم که او لياقت امامت را ندارد اما الان در چنين جايگاهي قرار گرفته ؛ چرا که دستگاه بني عباس تلاش مي کرد او را به عنوان جانشين امام عسکري به مردم معرفي کند . در همين حال خبر آوردند که او بيايد و بر پيکر امام عسکري (ع) نماز بگزارد .
او از جاي خود حرکت کرده ، به سمت پيکر مطهر امام عسکري رفت تا نماز بگزارد ، ديدم نوجواني با جميع شيوه ها و شمايل زيبايي که دلربا بود آمد و دامن عمويش را گرفت و گفت : اي عمو ! کنار برو که من بر نماز گزاردن بر پيکر بابايم شايسته ترم .
او را کنار زد و بر پيکر امام عسکري نماز گزارد . با اين صحنه مطمئن شدم که يکي از نشانه هايي که امام عسکري داده بود تحقق يافت و اين شخص بر بدن امام عسکري نماز گزارد . منتظر بودم که نشانه هاي ديگر هم تحقق پيدا کند . در اين حالت بود که وقتي نماز تمام شد به من اشاره کرد که جواب نامه ها را بده . اين هم نشانه دوم ؛ چون نامه اي که امام عسکري به من سپرده بود و آن را به مدائن بردم ، به دوستاني که بايد مي دادم سپردم و جواب نامه هاي آن ها را به همراه بيت المال و سهم امامي که داده بودند با خودم آورده و منتقل کرده بودم . منتظر بودم نشانه ي سوم هم تحقق پيدا کند ، در همين حال جمعي از مؤمنين قم آمدند و در ميان جمعيت عزادار قرار گرفتند و گفتند : جانشين امام عسکري کيست ؟ آن ها را به سمت جعفر هدايت کردند . آن ها وقتي پيش جعفر رفتند ، پرسيدند : شما جانشين امام عسکري هستيد ؟ پاسخ داد : آري . گفتند : بگوييد که ما حامل چه چيزي هستيم و نامه اي که با ماست چه کسي و براي چه کسي نوشته است و چيزي که به همراه ماست آن متاع چيست و چقدر است ؟
جعفر با کمال عصبانيت گفت : عجب ! مردم را ببينيد که از من چه چيزي را در خواست مي کنند ، علم غيب از من طلب مي کنند ؟ من فهميدم که او امام نيست و جمعيتي که از قم آمده بودند هم با اين پاسخ او مطمئن شدند که او امام نيست و جانشين امام عسکري شخص ديگري است . در همين حال فرستاده اي از درون خانه آمد و گفت که حجت خدا ( امام زمان ) فرمودند : نامه هايي که شما اهل قم از فلان شخص و فلان شخص براي امام عسکري آورده ايد ، آن نامه ها را بياوريد و به همراه شما همياني است که هزار اشرفي در آن قرار دارد که از ميان هزار اشرفي که به عنوان سهم امام است ، ده اشرفي قلابي است که روکش طلا شده و اصل نيست .
آن ها باز کردند و ديدند هزار اشرفي سفيد هست و آن ده اشرفي را هم شناسايي کردند . ابوالاديان مي گويد : من دقيقا به همان نشانه هايي که امام حسن عسکري به من داده بود رسيدم و يقين کردم که او امام امت اسلامي و آخرين وصي پيغمبر اکرم (ص) است و آن پيامي که فرستاده شده از ناحيه امام زمان است و آن فردي که نماز بر پيکر امام عسکري گزارد امام زمان و آخرين امام شيعيان است . (2)
پی نوشت:
1. منتهي الامال ، ص 427.
2. منتهي الامال : 496/2.
منبع:کتاب ذکر نور در حضور مشتاقان ظهور
نظرات شما عزیزان:
[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:آغاز امامت,حضرت مهدي (عج), ] [ 22:4 ] [ گمنام ]
[